Sunday, September 25, 2022

رابیندر نات تاگور و ادبیات هندی

 


رابیندر نات تاگور و ادبیات هندی

شاعر جهانی  رابیندر نات تاگور گرچه زبان مادری/خانواده او بنگله بود ولی او همه زبان و ادبیات را دوست می داشت و خصوصاٌ دلبستگی با ادبیات سانسکرت و هندی زیاد بود، در زمان او زبان فارسی و اردو در هند بسیار قبول مردم بود و زبان هندی نزدیک زبان بنگاله است، و رشته این دو زبان با یک دیگر لسانی نزدیک است. و قتیکه اولین بار آثار تاگور در هند شهرت یافت و مردم از نویسندگی تاگور آگاه شده بودند، پس ترجمه آثار تاگور در زبانهای مختلف شروع شد و بعد گیتانجلی در انگلیسی ترجمه شد ، اروپا از فکر و فلسفه تاگور آگاه شدند. تاگور برای جایزه نول انتخاب شد و در سراسر جهان آثار او ترجمه شد. دانشمندان هندی در باره او کتاب نوشتند و مقاله چاپ دادند و آثار او در هندی آوردند.

در زمان تاگور در هند چند مهمترین نویسندگان بوده اند که شهرت جهانی یافته بودند، مانند: علامه اقبال، سروجنی نائیدو، شمسیر سنگ، پریم چند، الطاف حسین حالی، حسرت موهانی، جوش ملیح آبادی، دنکر، آچاریی دریویدی، نرالا، میتهلی شرن گپت وغیره.

نویسندگان و دانشمندان هندی که آثار تاگور را ترجمه کردند و درباره او کتابی نوشتند: همایون کبیر، هزاری پرشاد دریویدی، رام دهاری سنگ دنکر، هنس کمار تیواری، بهوانی پرشاد مسر، سو کمار سین، نرمل جین،  مهکرجی شرونی، شچیناند واتیسیان، الا چند جوشی، رام سنگ تومر، پرفل چند اوجها، بهرت بهوشن اگروال وغیره.

مترجم گیتانجلی راما تیواری می نویسد:"من قبل از سی سال گیتانجلی(نیایش) تاگور خوانده بودم،  پس من فریفته تاگور شده بودم. چند سال بعد برای ترجمه گیتانجلی در زبان هندی موقع یافتم، خیلی خوش شدم ولی ترسیده بودم که این کار بزرگ از شاعر جهانی تاگور و من، این برای من زبان کوتاه و کلام بزرگ خواهد شد، که قبلاٌ چند بار گیتانجلی ترجمه شده بوده است. پس ترجمه دیگر چه معنی دارد  و من خود را نگاه کردم که شعر تاگور را ترجمه کردن این استعداد در من موجود است یا نیست. پس من همت کردم  که این کار نیک با نیکی انجام بدهم. مرا اینجا یک شعر میتهلی شرن گپت یاد آمده است، که این است.

رام تمهاری چریتر هی کابی هئ

          کوئ کوی بن جای سهج سمبهئو هی  "[1].

ترجمه فارسی این شعر است.( ای رام[2] زندگی شما خود یک مجموعه کلام است- کسی شاعر بشود، ولی این مقابل شما چه معنی دارد)

و او دیگر جا  می نویسد:" من می دانم ترجمه کسی آثار را در برابر اصل نمی شود، و این هرگز ممکن  نیست که در برابر اصل بشوید" [3].

همایون کبیر دانشمند و نویسنده زبان هندی در باره تاگور می نویسد: " او از خانواده برهمن بود ، سبب این بود که با زبان و ادبیات "سنسکرت" و "ودا " دلبستگی زیاد می داشت و او از فرهنگ اسلامی و مغل  متاثر  بود. او شاعر فطری/پیدائشی بود و دلبستگی او با نویسندگی زیاد بود. داستان، ناول، تمثیل به زیبای نوشت و نقاشی، فنون لطیفه و موسیقی هم دلبستگی او زیاد بود.

و همایون کبیر می نویسد " ذهنی ترقی و نشود نما کسی شاعر را چه طور شده است، این را گفتن آسان نیست. این یک سلسله آفزائش و ذهنی بیداری می شود، که در ذهن و قلب مثل طوفان/ لهر دریا  پیدا می شود که این را تجزیه و تبصره کردن آسان نیست، که من می بینم کلام اوایل زندگی کسی شاعر را مطالعه کنم که خیلی مشهور شده بوده است  و کلام او که در زندگی اخر نوشته است، مشهور نشد. تاگور در این جمره می بود، که می بینم اوایل زمان شعرتاگور مشهور شد و بعد شعر این طور است که بدون فکر است و برای شوق نوشته است. او شاعر مشهور شده بود و شعری ذوق می داشت و نوشت. این شعر در برابر اوایل زمان شعر او نیست. تاگور تا زمان هشتاد سالگی شعر نوشت."[4].

و او می نویسد: " او از زندگی مردم هند و فرهنگ گونا گونی هند متاثر بود که در هند رائج از زمان قدیم بود، در شعر آورد. و او از ادبیات سانسکرت و "ودا" استفاده کرد  و شعر "ویشنو گیتی"[5] و" ادبیات صوفی"  را مطالعه بیشترکرده بود. او این را در شعر خود شامل کرد. در دوره وسطی در هند رسم و نظام  روساء و زمینداران  زیاد پزیرفته بود، او این را جائزه کرد و در شعر خود بر علیه این نظام نوشت. او از زندگی روزمره هند استفاده کرد که در شعر او می بینم. زندگی دیهات بنگاله خاصی درآثار او می بینم که او با بزرگی بیان می کند. یعنی در ادبیات "بارلا" [6] رسم و رواج اروپا با زیبای در شعر خود شامل کرد/ سرود، و در شعر زیبای پیدا کرد. در مجموعه "بالکان" زیاد شعر از فکر و قوت و فرهنگ اروپا متاثر است. انسان از زمان قدیم فهمیده بود ه است که هرچه است "چهن استهای"[7] است. در کلام او این همه چیزها پسپان موجود است، که تاگور یک شکل نو داده است. در کلام او فلسفه اریائ قدیم هند، ادیان هند، رسم و اخلاق دربار مغل هند و زندگی طبقه متوسطه بنگاله و دوره جدید اروپا هم می بینم که با قوت عرفانی آمیزش است. این سبب شده که یک سبک نو در کلام او پیدا شد" [8].

مصنف کمل جوشی از حواله تاگور می نویسد: " که من درامه/ تمثیل در ماه سرما نوشته بودم و در فصل گرما و باران بر من شعرحاوی می بود و با موسیقی قوت شعر گوی در من اضافه می شد. من زیاد شعر در این فصل نوشته ام و در فصل سرما که ذهن من ساکت می بود و قلب من خاموش می شد، پس من تمثیل نگاری کرده بودم"[9] .

و او می نویسد" تاگور وقتیکه در دانشگاه شانتی نیکیتن درامه یا داستان می نوشت، پس با دوستان و دانشجویان سخنرانی می کرد، و از اراء انها استفاده می کرد و دوستان تاگور هم از او استفاده می کردند و ستائس می کردند. پس در نویسندگی من یک جان نو پیدا می شد"[10].

مترجم تمثیلات تاگور ستیندرگپتا می نویسد: " ترجمه آثار تاگور در دنیا در هر زبان شده است، شاید کسی زبان از این استفاده نکرده باشد و در کشورهای مختلف برای مطالعه اصل آثار تاگور، دانشمندان زبان بنگله آموختند. پس اهمیت و مرتبه این شاعر را  اندازه کردن کافی است. در باره تاگور مرا چیزی گفتن قدری کم است" [11].

و او می نویسد: " روی(رابیندر) را مدرسه/ اسکول خوش نمی آمد. این برای او مثل زندان بود و خواندن درخانه با استاد نمی پسندید. چند بار در مدرسه داخله یافت ولی خود معطل کرد. خانواده او گفته بودند که این بچه ناکاره خواهد شد. ولی رابیندر همیشه در مطالعه غرق می بود و کتاب مهم  "ودا" و "سانسکرت" مطالعه می کرد. او برای مطالعه معروف شده بود، او جبراٌ درس نمی خواست. وقتیکه در اسکول بود او زبان و علوم مختلف خوانده بود: انگلیسی، سانسکرت، هندی، ریاضی، تاریخ  وغیره. او این قدر ذهین بود که در یک بار از شنیدن،  فراموش نمی کرد و در ذهن حفظ می شد"[12] .

دانشمند ادبیات هندی شرون مکهرجی می نویسد: "شاعرجهانی رابیندر نات تاگور یکی از بزرگترین شاعر جهان بوده است، او در زمین هند مثل گل بود و به شعر فقط هند را نه، بلکه دنیا را معطر کرد و گل فشانی به شعر کرد. او همه را شده بود و همه او را شده بودند و شعر او در زبان مردم ضبط بوده است، و او می نویسد، او صوفی/مهرسی بود، در دل او برای همه محبت بود. او از خدای پاک ترس می کرد  و برای خود از خدا چه طور دعا می کند، بشنوید: " ای خدای بزرگوار از شما، من یک دعا کنم، که بدی را از دل من خارج بکنید و مرا در زندگی قوت برادشت کردن تکلیف و آرام را بده، و کامرانی بده. در دل من.محبت برای دیگران پیدا کرد، و مرا عقل بده برای شناختن غربا و بیکس را ، و قوت بده، بر علیه جنگ کردن ظلم و استبداد را، که من این امروز می بینم! چه طور زندگی انسان خراب شده است، و مرا این قوت بده که زندگی بقیه من شما را با محبت و عقیدت  بمطابق و خواهش خود شما سپرد بکنم وخود را قربان بکنم" [13].

"رابیندر کمی مخالف زبان انگلیسی بود که گفت زیاد وقت از این خراب می شود و دانشجویان از مطالعه ادبیات هند و فلسفه هند دور می شوند" [14].

"او روایط استاد و دانشجو مثل پسر و پدر دانست و گفت که در دانشگاه من که دانشجویان درس میخوانند مثل فرزند من هستند و همه مثل در یک خوانوده هستند و شانتی نیکیتن خانه انها است. او طریقه تحصیل انگلیسی در هند نمی خواست" [15].

و او هم می نویسد: "که اولین بار شانتی نیکتن پدر رابیندر نات تاگور، دویندر نات تاگور/تهاکر قائم کرده بود، بنام "آشرم شانتی نکیتن" در مقام بول پور بنگال. بعد رابیندرنات تاگور در سال 1901م برای آزمایش فکر و فلسفه خود  این جا انتخاب کرد، و اولین بار اینجا فقط پنج دانشجو بودند. بعدآٌ  این ترقی کرد و زیاد دانشجویان طرف این آمدند، پس این دانشگاه در جهان مشهور شد، ولی بحیت دانشگاه عالمی در سال 1918 م آغاز شد و چند مختلف  مرکز بعنوان علوم مختلف قائم شد: هندی بهون[16]، سانسکرت بهون، سکچها[17] بهون، سنگیت[18] بهون، گرامین نرمان[19] بهون، وغیره. و از طرف دنیا  برای درس و تحقیق دانشجویان آمدند. او اینطور "شانتی نیکتن/ وشوا بهارتی"[20] را بنا کرد  و برای گیتانجلی[21] جائزه نوبل یافت. سادهنا گیت، پربهات گیت، مانسی، سونار تری، تیاگ، مالینی، کلپنا سندهو، گیتانجلی، مکتی دهارا، وغیره مهم آثار شعری از او است" [22].

مصنف کمل جوشی می نویسد:  "در سال 1921م رابیند نات تاگور شصت ساله  شده بود،  در این عمر انسان آرام طلب می شوند ولی تاگور همیشه کار می کرد، برای شانی نیکیتن و سرمایه جمع کرد و سفر بسیاری کرد. او یازده بار سفر کشورهای دنیا مختلف کرد. او همیشه در کار مصروف می بود و نوشتن همیشه جاری می بود. زندگی اخر خود در شانتی نیکیتن گذاشت. این دانشگاه در دنیا مشهور شد و برای امن آوردن در دنیا این دانشگاه را مهم دانست."[23]

و دیگر جا مصنف جوشی می نویسد: "مشهور ترین ناول او "گورا" است که تاگور در جوانی نوشته بود،  قهرمان ناول "گورا" خود زندگی خود بیان میکند و میگوید که من فرزند انگلیسی هستم، در زمان غدر 1857م  انها مرا تنها گذاشتند و مرا یک هندو مادر پدر پرورش کرد. "گورا" در دل فرهنگ هند را محبت خیلی دارد و هند را زیاد احترام می کند. او یک رهنما قومی هند شد و هندی کامل شد"[24].

لیلا مجمدار می نویسد: "در دل تاگور برای مردم هند محبت زیاد بود که در آثار او نمایان است،  فقط در آثار نیست بلکه در زندگی او این شامل بود. او بنسبت هند، همه چیزها را مانند، جشن گونا گونی هند، زبان و ادبیات هند، فنون لطیفه، موسیقی، رقص، نقاشی وغیره. از این او را قلبی محبت بود.  او با کودکان دلبستگی داشته بود و همیشه انها دوست می داشت و گفت که اینها  را باید ذهنی تربیت و نشود نما عالی بشوید. او از دولت انگلیسی خطاب" سر" یافته بود. او را پس از واقعه جالیا ولاناا باغ، این را برگرد."[25]

 

کتابیات:

جوشی،کمل، جیون کهانی رابیندر نات تاگور، (یک داستان زندگی رابیندر نات تاگور) ، اورینتیل، لونگ مینس لیمیتید، کلکته، 1954.

 

مجمدار، لیلا، (نول پوری) بال ساهتیه رابیندر نات تاگور (ادبیات کودکان رابیندر نات تاگور) ساهتیه اکادمی، دلی نو،  1962.

 

دریویدی، هزاری پرشاد، (مترجم) میرا بچپن (زندگی کودکی من) نویسنده تاگور، اندین پریس لیمیتید  اله اباد.

 

مکهرجی، شرون، گرو دیو رابیندر نات تاگور، لائف لائن بوکس، 1/ 9427/ ویست روهتاس نگر، شاهدرا، دهلی، 110032

 

گپتا، ستیندر، (مترجم ) ناتک تاگور (تمثیلات تاگور) سی 8 /174/ یمونا بیهار  دهلی 53.

همایون کبیر.



. گیتانجلی، راما تیواری ص پیشگفتار.[1]

.  رام  یک خدای  مشهور هندوان است.[2]

. گیتانجلی، راما تیواری ص پیشگفتار. [3]

. مقدمه همایون کبیر، ص 23،[4]

. ویشنو یک خدا هندوان است در توصیف او  زیاد شعر سروده شده است.[5]

. بنگاله ادبیات را به این دانسته می شود.[6]

. [7]

. ص 24. همایون کبیر. پیشگفاتار [8]

. . جیون کهانی رابیندر نات تاگور، (داستان زندگی رابیندرنات تاگور)، ص 131[9]

. همان، ص  126 . [10]

. تمثیل تاگور (ناتک تاگور) مترجم ستیندر گپتا، پیشگفتار ص 1. [11]

.  بال ساهتیه رابیندر نات تاگور (ادبیات کودکان رابیندر نات تاگور)، ص 3 . [12]

. گرو دیو رابیندر نات تاگور، ص، پیشگفتار  [13]

.  همان جا ، [14]

. همان جا ،. [15]

. بهون بمعنی خانه است، ولی جا برای مرکز بکار آورده شده است.[16]

. بمعنی تحصیل است.[17]

. معنی موسیقی[18]

. براب ترقی دادن زندگی دیهات.[19]

. جای امن گاه/ همه  هندوستان.[20]

. نیایش.[21]

. همان جا .[22]

. جیون کهانی رابیندر نات تاگور، ( داستان زندگی رابیندر نات تاگور) ص 122.[23]

.  همان ، ص 127 .[24]

. بال ساهتیه رابیندر نات تاگور(ادبیات کودکان رابیندر نات تاگور)، ص 15 .[25]

نگاهی به تاریخ فرشته

 

نگاهی به  تاریخ فرشته

دکتر محمد عرفان[1]

تاریخ فرشته یکی از کتابهای مهم  و مستند از دوره سلاطین بهمنیه دکن هند است. مصنّف کتاب ملا محمد قاسم هندوشاه  فرشته بود، او شاعر و تخلص او "فرشته" بود. او درباره هندوشاه توضیحی نمیدهد، بلکه اسم خانوادگی او می باشد، چرا که هندوشاه اسم پدر او بوده است. از لحاظ تاریخی این کتاب خیلی مهم است، این کتاب در دکن تصنیف شده و بعد به چند زبان ترجمه شد. عبدالحئ خواجه این کتاب را به زبان اردو ترجمه و می نویسد؛ "فرشته یک مورخ بود و او در باره خود چندان توضیحی نمیدهد، بلکه فقط  درتصنیفات وی چند جا در باره خود اشاره کرده است. بدین جهت نوشتن زندگی نامه کامل برای او مشکل است. اسم پدر او مولانا غلام علی هندوشاه بود". فرشته می نویسد که " در سال 960 هجری سه پادشاه وفات یافتند، برهان نظام شاه بن احمد شاه بحری، سلطان محمود شاه گجراتی و سلیم شاه سوری، پس پدرم مولانا غلام علی هندوشاه  در شعر در مورد سال تاریخ وفات آنها گفته است.

سه خسرو راز دال آمد بیک بار

که هند از عدل شان دارالامان

یکی محمود شاهنشاه گجرات

که همچون دولت خود نوجوان بود

دوم اسلیم شه سلطان دهلی

که در هندوشاه صاحبقران بود

سوم آمد نظام آن شاه بحری

که در ملک دکن خسرو نشان بود

زمن تاریخ فوت این هر سه خسرو

چومی پرسی "زوال خسروان" بود. 960-  هجری"[2]

از این شعر معلوم می شود که پدر محمد قاسم فرشته با سلاطین دکن رابطه می داشته یا به سلطنت وابسته بوده است. در این باره عبدالحئ خواجه می نویسد: "جای تولد فرشته آسترآباد بود. که در سال 1552 /960 هجری تولد یافت. و در زمان کودکی به احمد آباد (احمد نگر) رفت، و با خانواده شاهی در آنجا ماند و به تحصیل ادامه داد. بعد فراغت در دربار مرتضی نظام شاه ملازمت یافت و بعد قتل حسین شاه ثانی، به بیجا پور رفت و در سال 1560م به دربار ابراهیم عادل شاه ثانی همکاری کرد.

 فرشته در سال 997 ه دارالسطنت احمد نگر را بدرود گفت و سپس به بیجاپور رسید و در خدمت والی دکن حاضر شد. فرمانروای عالی مقام به شفقت انعام و اکرام عطا کرد و حکم فرمود که این بر شما فرض است که تاریخ زندگی نامه پادشاهان هند را بنویسید، پادشاه برای این آماده بود، پس من خود را آماده کردم،  و به شعر نوشتم؛

بسازم یکی بوستان چون بهشت

که خلدش به ببینی اروی بهشت

گلستانی آرائم از خوش سخن

    که هر گز نه گردد ز گردش کهن"[3]

و در ادامه فرشته در مقدمه کتاب خود می نویسد؛

 " گامش کاشف اسرار تحقیق اما بعد بنده کمینه درکاه  محمد قاسم هندوشاه استرآبادی المشهور بفرشته برشاسایان فروغ بخش انجمن هستی که ضمیر انورشان معیار نفوذ الفاظ و معانیست عرضه میدارد که در عنفوان جوانی ببلده فیض اثر احمد نگر کاهی سروش آسمانی بکوش هوش این کمترین افراد انسانی میرسید که ای نقش طراز نگارستان زمان وای رنگ آمیز نگار خانه جهان چون شکر و سپاس مخلوق حق پرست فی الحقیقته حمد و شکر داد از جهان آفرین است، سزاوار آنکه کتابی مشتمل بر واقعات پادشاهان اسلام و حالات مشایخ عظام که نظام ظاهری و باطنی ممالک هندوستان وابسته بدستیاری همت قدسی اثر این دو طایفه آستان بوده و هست تصنیف نمائی و بنا بر آنکه کتب و قایع سلاطین عظیم الشان هندوستان چنانکه دل میخواست دران مملکت بهمرسید هیولای ایمعنی صورت بسته در معرض تعویق افتاد و تا آنکه در سنه ثمان و نسعین و تسمایه از احمد نگر بدار السلطنت بیجا پور رسید بخدمت کامروی دکن خدیو قدر شناس صحن مشرف کشت و چون آن حضرت را رغبت تمام بسر معنویت و پیوسته مطالعه کتب تاریخ اشتغال دارد هر آینه آن عطیه بخش جهان بگونه کونه تفقدم نواخته گفت سزوار یند گیت آنست که مانند فی قلم در تحریر صحایف موفور الطایف احوال قدسی مال همایون ما وجیع پادشاهان عرصه هندوستان و مشایخ کبار آن دیار کمر خدمت بر میان جان  بسته کمیت خانه واسطی ژاد را در میدان فصاحت جولان فرمایی و غواص صفت جواهر زواهری که شبستان هند از پرتو فروغش روشن کرد ".[4]

فرشته اولین تصنیف "اختیار قاسمی" در رشته طب را نوشت، فرشته گرچه در کار دولتی مشغول بود، امّا مردم با کارهای علمی و ادبی او نیز آشنا بودند. ابراهیم عادل شاه ثانی پادشاه ،علم دوست بود، از کارهای علمی و ادبی فرشته آگاه شد، که فرشته نویسنده ایی صاحب کمال است، پس کار تاریخ نویسی با عنوان " دوره اسلامی هند و حکومت مسلمانان هند" را به او سپرد. فرشته اول معذرت خواست، ولی به التجای پادشاه راضی شد و این تاریخ را نوشت.

فرشته نوشتن این تاریخ را از سال 1606م  آغاز و در سال  1611م  به مدت پنج سال با تلاش بسیار تمام کرد. فرشته انسانی محقق و صاحب شعور و کمالات بود. اول کتاب های مختلف تاریخی را بخوبی مطالعه می کرد، تا اهمیت و ارزش تاریخ را بهتر درک می کرد و لذا برای نوشتن کتاب خود از 32 کتاب تاریخی استفاده کرد. او برای این کتاب چند کتاب مستند تاریخی را مطالعه کرد که در ذیل ذکر شده است؛

 "ترجمه یمینی زین الاخبار، تاج االماثر، طبقاب ناصری، ملحاقات شیخ عین االدین بیجا پوری، تاریخ فیروز شاهی، واقعات بابری، واقاعات همایونی، تاریخ بنای گیتی، بهمن نامه منظوم شیخ آذری، سراج التواریخ بهمنی تالیف ملا محمد لاری، تاریخ مبارک شاهی، تحفته السلاطین بهمنی تالیف ملا داود بیدری، تاریخ الفی، تاریخ استادی ملا احمد تنوی، روضته الصفاء، حبیب السیر، تاریخ حاجی محمد قندهاری، طبقات محمود شاهی بزرگ (مندوی) تاریخ محمود شاهی خورد مندوی، تاریخ نظام الدین بخشی، تاریخ بنگاله، تاریخ سند، تاریخ کشمیر، نسخه الفواید الفواید، نسخه مغیرالمجالس، نسخه قلبی، نسخه خبرالعارفین شیخ جمالی شاعر"[5]

تاریخ فرشته مشتمل بر دو جلد است، و در آن شامل مقدمه  و دوازده  مقاله است. و در آخر خاتمه است، عنوان مقاله در ذیل است:  تذکره سلاطین لاهور، تذکره سلاطین دهلی،  تذکره شاهان دکن، تذکره  شاهان گجرات، تذکره سلاطین مالوه، تذکره شاهان خاندیش، تذکره شاهان ملتان، تذکره شاهان سند، تذکره شاهان کشمیر، تذکره شاهان بنگاله، تذکره مشایخ هند.

 در مقدمه کتاب تاریخ فرشته، در باره  فرهنگ و دین  قدیم هند نوشته و عقاید و دین هندوان را به کتاب مقدس هندوان "مهابهارت" ارجاع داده است. او می نویسد:  دراین زمان نزدیک هندوان بعلاوه "مهابهارت" کتاب معتبری نیست. در زمان اکبر ابوالفیض فیضی پسر شیخ مبارک این کتاب را به زبان فارسی ترجمه کرد. در این کتاب هزاران بیت شعر نوشته شده است.  فرشته می نویسد که  از  نوشته های "مهابهارت" این جهان  به چهار دوره تقسیم شده است: ستیا یوگ[6] ، تریترا یوگ[7]  دواپر یوگ[8] ،  کالی یوگ[9] . او می گوید که از این چهار دوره معلوم نمی کند که این جهان  در چه زمان شروع شده و در چه وقت به پایان خواهد رسید، او از قول علی (ع) نقل می کند که شخصی از حضرت علی (ع) پرسید که پیش از سه هزار سال، این دنیا دست چه قومی بوده است؟ حضرت علی (ع) فرمود حضرت آدم (ع)، او سه بار این سوال را پرسید، ولی او یک جواب را تکرار کرد،  پس گفت چرا؟ شما هربار یک جواب تکرار می کنید، حضرت  فرمود، اگر شما هزار بار دیگرهم این سوال را از من بپرسید، من هر بار همین جواب را میدهم. از این رو نظر حضرت علی (ع) بر این بود که عقیده تقسیم ادوارهندوان، سراسر یک افسانه است، و اعتباری ندارد.

فرشته یک مورخ بود، او فلسفه دین هندو را مطالعه کرد و در کتاب خود در باره  دین هندو و فلسفه "ودا" که نزد هندوان خیلی مهم است، مطالب بسیاری را نوشته است، در جایی می نویسد: در دین هندو تقسیم نسل انسانی به چهار گروه است؛ برهمن (نسل اشراف)، چهتریه (نسل سپاه)، ویش (نسل کاشت)، شودر (نسل پائین- خادم).

 فرشته در مقدمه کتاب خود در باره تاریخ خاندان "کورون" و "پاندون" نوشته و تاریخ شهر متهرا که در شهر متهرا "سری کرشنا" یک خدای بزرگ هندوان تولد یافت، وی در کتاب خود در باره واقعه و داستان رانی گندهاری که مادر "دریودهن" در حق دشمن خود دعای بدی کرده بود را ذکر کرده، او همچنین چند واقعه دیگر که در آن زمان هندوان و دوره حکومت راجان هندوان وغیره رخ داده بود را نیز نوشته است. فرشته بین بین عقاید هندوان و مسلمان مقایسه ایی را انجام داده و تفاوت بین آنها را آشکار می کند، او میگوید، بنای دین هندوان بر بت پرستی است، و هندوان به آن عقیده کامل دارند.

" بیاس" در هند مرد پاکیزه تصور می شود. او مثل پیغمبران بود،

 این عالم " وید" تصنیف کرده بود. " ریگ وید "، " وید" ، "  شام وید "، " اتهر وید " که نوعی از کلام الهامی است .

معنی اسم "بیاس" شرح کننده است، او به این نام مشهور شد. اصل نام او "دوی بائین" است. فرشته یک جایزه مختصری در باره اینها گرفته  است.

در باره ورود اسلام در هند، می نویسد که اولین مسلمان "مهلب بن ابی صفره" بود، در سال 28 هجری در هند جنگ کرد. روابطی که  در زمان سلطان الپتگین و شبکتگین با راجان هند بوده است،  درباره این همه  مطالب فرشته در مقدمه نوشت.

تاریخ فرشته در چند مقاله تنظیم شده است، مقاله اول برای سلاطین لاهور است که این را سلاطین غزنویه می گویند، در اینجا جنگ بین امیر سبکتگین و راجا جی پال و حکومت سلطان محمود غزنوی و حمله او برهندوستان و فتح معبد سومنات به تفصیل بیان کرده، او در باره شاعران مشهور دوره سلطان محمود را نام برده و برباره آنها توضیحات مختصری را مطرح کرده است و می نویسد: عصائری، اسدی طوسی، منوچهربلخی، حکیم عنصری، فرخی، دقیقی، شاعران آن دوره بوده اند. در دربار سلطان محمود غزنوی چهار صد شاعر زندگی میکردند، از جمله؛ عنصری و ملک الشعراء که شاعرانی معروف بودند، نیز یافت می شود.

واقعه کاستن زلف ایاز که ایاز غلام محبوب سلطان محمود بود، یک بار در شب حکم  برای کاستن موی سر ایاز را داده بود و ایاز موی سر کاست. بادشاه بعداٌ به این حرکت شرمنده شده بود و چند روز خیلی غمگین ماند. عنصری شعر فی البدیهه  رباعی گفت:[10]

امروز کار زلف یار در کاستن است

چه جای بغم نشستن و خاستن است

روز طرب و نشاط و مئ خاستن است

کاراستن سرو ز پیراستن است

 

سلطان محمود غزنوی در سن 63  سال 421 هجری وفات یافت. بعد وفات سلطان محمود پسران او سلطان شدند، در مقاله اول از سلاطین غزنویه  این همه واقعات تاریخی هست.

مقاله دوم  برای سلاطین دهلی است، در اینجا یک جایزه تاریخ قدیم شهر دهلی هست،  و درباره تاسیس سلسله غوریه درهند و سوانح شهاب الدین غوری، سلطان قطب الدین ایبک، ناصرالدین قباچه، اختیار الدین محمد خلجی، بهاءالدین طغرل، آرام شاه بن قطب الدین شاه ایبک، شمس الدین التمش، رضیه سلطانه، غیاث الدین بلبن، معزالدین کیقباد، جلال الدین فیروز شاه خلجی، علاءالدین خلجی و شاعران و ادیبان و علماء دین دوره آنها که بودند، نوشته است، و فرشته می نویسد در زمان علاء الدین خلجی بعلاوه امیر خسرو و حضرت حسن سنجری چند دیگر شعراء مثل صدرالدین عالی، فخرالدین قواس، حمیدالدین راجه، مولانا عارف عبد الحکیم  و شهاب الدین صدر نشین شعراء کرام به لحاظ اسلوب بیان مشهور بودند.

بعد علاء الدین خلجی، قطب الدین مبارک شاه خلجی، بعد او خاندان تغلق سلطان غیاث الدین تغلق، سلطان محمد شاه تغلق، فیروز شاه تغلق، غیاث الدین تغلق شاه بن فتح خان بوده اند. بعداٌ از خاندان سادات بادشاهان دهلی شدند، ابراهیم لودهی بن سلطان لودهی وغیره.

فرشته فقط سوانح سلاطین ننوشته است بلکه وضیعت سیاسی و اجتماعی و ادبی  دوره بادشاهان  و اصلاحات و کار فلاحی بادشاهان را هم  به حواله کتاب تاریخ مستند و به مشاهدات خود بیان نموده است.

سلاطین مغل: فرشته اینجا می نویسد، جای تولد بادشاه بابر فرغانه بود، عمر شیخ مرزا پدر او بود، قتلق نگار خانم بنت یوسف خان مادر بابر بود. بابر در سال 888 ه تولد شد. پدر اسم او بابرمرزا گذاشت، و حسامی فراکوی تاریخ تولد گفت" اندر شش محرم زاد آن شه محرم–تاریخ مولدش هم شش محرم." بعد وفات پدر بابر در سن دوازده سال حاکم اندازان شد. لقب ظهیرالدین یافت. فرشته فتوحات بابر تفصیلاٌ نوشته است. بابر چند بار بر هند حمله کرد و بالآخره فاتح شد. او 22 رجب المرجب روز پنج شنبه به دار السلطنت آگره آمد و قلعه آگره که در تحویل مقربین ابراهیم  لودهی بود، در تحویل خود گرفت. بعد دهلی آمد و در اینجا  روز سه شنبه تاریخ دوازدهم رجب شیخ زین صدر به نام بابر خطبه خواند. بادشاه امروز شهر را سیر کرد و زیارت مزار اولیای کرام را کرد و به آگره برگشت.  فرشته همه واقعات از سلاطین مغل: وفات بابر، حکومت افغان شیر شاه افغان بن حسن سور و برگشتن نصیرالدین همایون به ایران در هند ، دولت شهنشاه اکبر و وضعیت سیاسی و اجتماعی و ادبی تا زمان شهنشاه اکبر در این کتاب است.

مصنف می نویسد: من بعد از نوشتن تاریخ شاهان دهلی من در مقاله سوم تاریخ خانواده بهمنی دکن نوشتم. من این خاطر امیدوار انعام  و اکرام  سلطان خاقان اعظم ابراهیم  شاه  نیستم، بلکه بر من احسان و کرم او زیاد است. من تاریخ خانواده بهمنی دکن در شش باب تقسیم کردم و برای یک خاندان یک فصل اختصاص داده شده است. [11]

بادشاهان احمدآباد و گلبرگه بادشاهان احمد آباد و بیدر به نام سلاطین بهمنیه مشهوراند، سلاطین بیجاپورعادل شاهیه، شاهان احمد نگر و نظام شاه، شاهان برار عماد شاهیه، فرمانروایان تلنگانه یعنی قطب شاهی، فرمانروایان بیدر برید شاهیه.

حسب و نسب سلطان علاءالدین حسن گنگو بهمنی: درباره این چند مختلف بیان آمده است. ولی فرشته بر این اکتفا کرده است در دهلی در زمان محمد تغلق یک منجم گانگو برهمن بود، و علاءالدین حسن  در خانه او ملازم بود و دوست شده بود. در آن زمان حسن در مشکلات بود به سفارش منجم گنگو برهمن بادشاه محمد تغلق حسن را کمک کرد. حسن مرد نیک و ایماندار بود، گنگو برهمن برای علاءالدین حسن پیشگوی کرده بود، که شما یک روز مرتبه بلندی می گیری! اگر می گیری اسم من با اسم خود جزو بیاورید یعنی نام من به نام خود شامل بکنبد، تاکه اسم من بنام شما  یادگار باشد. علاءالدین حسن عهد کرد و علاءالدین حسن بنام خود گنگو برهمن شامل کرد، و بعد دکن فتح شد. در چهار ربیع الثانی 747 ه بروز جمعه حسن گنگوه  لقب ظفر خان بود، تخت نشین شد.[12]  و سلطنت دکن بنام سلطنت بهمن (برهمن) و بعد بنام سلطنت بهمنیه مشهور شد.[13]

بیان دیگر برای حسب و نسب علاءالدین حسن بهمنی آمده است، که فرشته می نویسد: من در یک رساله خواندم که در این رساله نوشته شده است، حسب نسب علاءالدین حسن بهمنی از خاندان بهرام گور ساسانی است (ساسان بهمن بن اسفند یارحکمران کیانی)، ولی این بنظر من غلط است.

فرشته می نویسد، در یک مجلس خواجه نظام الدین اولیاء در باره علاءالدین حسن پیش گویی کرده بود که یک روز تاج دکن بر سر شما خواهد شد.

بعداٌ علاءالدین حسن بهمنی شاهان بهمنی بودند: محمد شاه بهمنی بن سلطان علاءالدین حسن گانگو، مجاهد شاه بن سلطان شاه بهمنی، داوود شاه بن سلطان علاء الدین حسن، سلطان محمود شاه بهمنی بن سلطان علاءالدین حسن گنگوهی بهمنی، غیاث الدین بهمنی بن سلطان محمود شاه بهمنی، سلطان شمس الدین بهمنی بن سلطان محمود شاه بهمنی، سلطان فیروز شاه بهمنی بن  سلطان داوود شاه بهمنی، احمد شاه بهمنی بن سلطان داوود شاه، سلطان علاءالدبن احمد شاه بهمنی، همایون شاه بهمنی، نظام شاه بهمنی، محمد شاه ثانی بن همایون شاه ظالم، سلطان محمود شاه بهمنی، احمد شاه ثانی، علاءالدبن بن احمد شاه، شاه ولی الله بن سلطان محمود شاه، کلیم الله بهمنی بن محمود شاه بهمنی. خاندان بهمنی  170  سال حکمرانی کردند.

بهمن نامه: شاهنامه نویسی در ادبیات فارسی همیشه مشهور بوده است، مصنف بهمن نامه شیخ آذری بود. او با دربار سلطان احمد شاه منسلک بود. خطاب ملک الشعراء یافته بود، بفرمان سلطان "بهمن نامه" نوشتن شروع کرد، بعداٌ به اسفرائن برگشت و در آنجا در سال 866 وفات یافت. چنانچه امروز که بهمن نامه پیش ما است تا واقعات همایون شاه بهمنی است، واقعات بعد وفات شیخ  آذری به قلم ملا نظیری و دسنامی و دیگر شعراء نوشتند. در این کتاب واقعات تنزل دولت بهمنیه است. [14]

سلاطین بیجاپورعادل شاهیه وغیره:  بانی خاندان عادل شاهی ابوالمظفر یوسف عادل شاه بود. او از نسل خانواده سلاطین روم بود. این بادشاه اولین بادشاه درهند بود که مذهب شیعه در دکن رایج کرد و خطبه دوازده امامین را خواند. او می خواست که بین این دو مذهب(مسلک) تعصب ختم باشد، و دوستی پیدا باشد،.پس به اقدام  یوسف عادل شاه بین علماء و مشایخ  شیعه و سنی هم آهنگی پیدا شد. بعد وفات یوسف عادل شاه، اسماعیل عادل شاه بن یوسف عادل شاه، ملو عادل شاه بن اسماعیل عادل شاه، ابراهیم عادل شاه بن اسماعیل عادل شاه، ابوالمظفرعلی عادل شاه  بن ابراهیم عادل شاه و ابراهیم عادل شاه ثانی بادشاه شدند.

شاهان احمد نگر و نظام شاه: مورخین می نویسند که احمد شاه بحری پسر ملک نائب نظام بود و جد عالی او از برهمن بیجا نگر بود، نام او "تیما بهت" و پدر او "بهر" بود. تیمه بهت  در عهد احمد شاه بهمنی زندان شد، و مشرف به اسلام شد و در غلامان شاه شامل شد، اسم  نو ملک حسن یافت، مرد فراست مند بود، زبان هندی بهتر می دانست. سلطان حسن او را به تحویل فرزند خود محمد شاه داد. ملک حسن با محمد شاه مکتب می رفت زبان فارسی آموخت و در خط و کتابت مهارت حاصل کرد و بنام "مک حسن برلو" مشهور شد. سلطان محمد شاه  در زمان کودکی او را بجای برلو "بحری" می گفت، او بعد به این لقب مشهور شد. ملک حسن ترقی کرد و خطاب اشرف همایون نظام الملک یافته بود. سلاطین نظام شاهی به این نام مشهور شد. بعد اشرف همایون نظام الملک فرمانروان احمد نگر و نظام شاه: برهان نظام شاه بن احمد شاه بحری، حسین نظام شاه بن برهان نظام شاه، مرتضی نظام شاه بن حسین نظام شاه المشهوریه دیوانه، میران حسین بن مرتضی نظام شاه، اسماعیل نظام شاه بن برهان نظام شاه، برهان نظام شاه بن حسین نظام شاه، ابراهیم نظام شاه بن برهان نظام شاه، احمد شاه بن شاه طاهر، بهادر بن ابراهیم نظام شاه ثانی، مرتضی نظام شاه بن شاه علی، برهان شاه (اول) بادشاه شدند. این خاندان در قرن دهم هجری بود.

فرمانروایان تلنگانه یعنی قطب شاهی

فرشته می نویسد که درعهد ابراهیم قطب شاه  "اخور" نامی شخص از عراق به دربار قطب شاهی آمده بود و یک کتاب تاریخ نوشت در این کتاب همه واقعات قطب شاهی هست. ولی  من این کتاب ندیدم. به این سبب من برای اینها مختصر نوشتم. می نویسد: بادشاه سلطان قلی از قبیله ترک بود و در همدان تولد یافته بود، در زمان محمد شاه لشکری به دکن آمد و در غلامان ترک محمد شاه شامل شد. سلطان قلی درعلم ریاضی ماهر بود و خوشخط بود. در دربار شاهی حساب نویس مقرر شد، او درمیان خانمها مشهور شد چرا که  آدم ایماندار بود.

سلطان محمد شاه اورا امیر تلنگانه مقرر کرد. او ترقی کرد و بانی این خانواده شد، سلطان قلی عمری طویل یافت. پسر او با یک غلام سازش کرد و غلام او سلطان قلی را در سال 950 هجری قتل کرد. بعد او جمشید قطب شاه بن سلطان قلی، ابراهیم قطب شاه، محمد قلی قطب شاه بادشاه شدند.

می بینم که روابط ایران به سلاطین دکن در این زمان ترقی کرده است. میر محمد مومن استرآبادی بیست و پنج سال به  دربار محمد قلی قطب شاه  منسلک بود. شاه عباس صفوی برای ازدواج پسر خود به دختر قطب شاه پیغام فرستاده بود.

شاهان برارعماد شاهیه: بانی این خاندان فتح الله عماد الملک بود، در زمان سلطان محمد شاه بهمنی ترقی کرد و خطاب عماد الملک یافته بود. در سال 892 ه یک حکومت آزاد را اعلان کرد و به نام خود خطبه خواند و بادشاه شد.  بعد او علاء الدین عماد الملک، دریا عماد شاه، برهان عماد شاه فرمانروان شدند.

برید شاهی خاندان: فرمانروایان بیدر برید شاهیه .

فرشته می نویسد، تا وقت تصنیف کتاب تاریخ فرشته- در دکن یکی بعد دیگری هفت بادشاه برید شاهی خاندان حکومت کردند. بانی این خاندان قاسم برید بود. او از غلامان ترک کرجی بود.  قاسم برید به ولایت همراه خواجه شهاب الدین علی یزدی دکن آمده بود، شهاب اورا به دربار سلطان شاه فاروقی فرستاد. قاسم انسان  بهادر و مرد دلیر بود، قاسم برید به مشاورت عادل شاه و نظام شاه در او سه  قندهار و اودگیر بنام خود خطبه خواند و سکه جاری کرد. قاسم برید دوازده سال حکومت کرد و در سال 910 ه وفات شد. بعد وفات او پسران او امیرعلی برید، علی برید شاه شدند. ولی فرشته می نویسد: من در باره این خاندان در هیچ  کتاب نخواندم  فقط  شنیدم و نوشتم.

سلاطین گجرات: در تاریخ مبارک شاهی ذکر است که سلطان دهلی سلطان فیروز شاه در گجرات فرحت الله الملک را سالار تقرر کرده بود ولی علماء با او ناراحت بودند، در 793 ه در خدمت سلطان محمد شاه عریضه شکایت نوشتند. سپس سلطان محمد شاه، شاه اعظم همایون را حاکم گجرات نامزد کرد. بعداٌ او سلطان گجرات شد و یک سلسله  فرمانروایان بعد او شد: سلطان مظفر گجراتی، سلطان محمد شاه بن احمد شاه گجراتی، سلطان قطب الدین بن محمد شاه گجراتی، سلطان داوود شاه بن احمد شاه گجراتی، سلطان محمود شاه گجراتی المشهوربه سلطان محمود بیگره، سلطان مظفر شاه بن سلطان محمود  شاه گجراتی، سلطان سکندر بن سلطان مظفر شاه گجراتی، سلطان محمود بن سلطان مظفر شاه گجراتی، سلطان بهادر خان بن سلطان مظفر شاه گجراتی، میران محمد شاه فاروقی، سلطان محمود شاه ثانی بن لطیف بن سلطان مظفر گجراتی، سلطان احمد شاه ثانی، سلطان مظفر شاه ثانی بن محمود شاه ثانی گجراتی. در991 ه اکبر بادشاه دوباره بر گجرات قابض شد و  گجرات به تحویل خود آورد.

 شاهان مالوه و مندو: بعد از قتل سلطان فیروز شاه  دلاور خان غوری که اسم اصل او حسین بود، بر مالوه فائز شد و بادشاه شد. بعداٌ پسر او سلطان هوشنگ بن دلاور خان غوری، سلطان غزنین المخاطب به محمد شاه بن سطان هوشنگ غوری فرمانروا شدند.

سلاطین خلجیه: سلطان ملا تنوی "تاریخ العنی" نوشت، او می نویسد بعد اختتام سلاطین غوری در سال 839 ه محمود خلجی بادشاهت مالوه اختیارکرد و بنام خود سکه و خطبه جاری کرد. فرشته  در این کتاب در باره بادشاهان سلاطین خلجیه و واقعات فرمانروایان سلاطین خلجیه و فرمانروایی آنها نوشت. در تاریخ فرشته واقعات و بادشاهی سلاطین خلجیه سلاطین شرقیه و سلاطین پوربیه یعنی سلاطین بنگال و سلاطین سند و سلاطین کشمیر را چون ذکر حال هست.

در باره کشمیر فرشته نوشته است که در اینجا باغات میوه  زیاد است و باغات  بدون دیوار است، هر آنکس که می خواهد می رود و میوه می خورد، عیب نیست. کسی چیزی نمی گوید! چرا که عیب دانسته می شود.

 لذا تاریخ  فرشته کتاب مهم و مستند است و درباره بادشاهان دکن بهمنیه و دیگر سلاطین بادشاهان مسلمان سراسر هند بوده اند،  در باره اینها اطلاعات  خوب است.

کتابیات:

 1. تاریخ فزشته، مترجم عبدالحی خواجه، چاپ شیخ غلام علی ایند سنسز لاهور حیدرآباد کراچی.

2.  تاریخ فرشته، نولکشور فارسی.

3. بساتین السلاطین، ابراهیم زبیری، حیدرآباد، مطبع سیدی، 1310.

 

4. Rahmat Ali Khar, Prof. S. A Abidi, Progress of Persian Literature under the Adil Shahi dynasty of Bijapur 1489 to 1686 AD (PhD Thesis University of Delhi)



. دانشجواسبق، دانشگاه جواهر لال نهرو دهلی نو.[1]

. تاریخ فرشته، ترجمه  اردو خواجه، ص 39.[2]

. همان، ص 42.[3]

. تاریخ فزشته، نولکشور، ص 4 مفدمه. [4]

. تاریخ فزشته ترجمه اردو خواجه ، ص 39. [5]

 

[6]  . Satya Yuga"":- Virtue reigns supreme. Human stature was 21 cubits. Average human lifespan was 100,000 years.  There were no poor and no rich; there was no need to labour, because all that men required was obtained by the power of will; the chief virtue was the abandonment of all worldly desires) as described in the Mahabharata(.

[7] . 'Treta Yuga': – There was 3 quarter virtue & 1 quarter sin. Normal human stature was 14 cubits. Average human lifespan was 10,000 years.

[8]. Dwapar Yuga: – There was 1 half virtue & 1 half sin. Normal human stature was 7 cubits. Average human lifespan was 1000 years.

[9] . Kali Yuga: – There was 1 quarter virtue & 3 quarter sin. Normal human stature was 3.5 cubits. Average human lifespan will be 100 years. Towards the end of the Yuga this will come down to 20 years.

 

. همان، ص 155. [10]

.  همان ص،735.[11]

. همان، ص 743[12]

. همان، ص 737.[13]

. همان ، ص827. [14]